خسته

بعضی وقتا رو از همه چیز خسته میشم

نه دنبال زندگی میشم و نه مرگ

بعضی وقتا رو فکر می کنم برا چی زندم

تو یه باتلاقم که نه غرق میشم و نه نجات پیدا می کنم

واقا نمی دونم اینم اسمش میشه زندگی؟

نمی دونم ، نمی دونم ،نمی دونم ...

چرا ، چرا ، چرا ...

همیجور دایم دارم فکر می کنم ولی مثل اینکه فقط ثبات اینجا حاکمه

دارم فکر می کنم آیا کسی هم هست که مثل من باشه؟ 

مثل من فکر کنه؟ زندگیش مثل من باشه؟ ...

شاید هم این فقط یه خوابه و هیچ چیز واقعیت نداره

شاید من اینا رو تو خواب می بینم

شاید هیچ چیز حقیقت نداره

دارم از خودم می پرسم من کجام؟

دارم اینجا چیکار می کنم؟

واقعا من تنهای تنهام؟

دارم داغون میشم اینجا

خسته میشم از اینجا

نمی دونم که چیکار می کنم

اصلا نمی دونم

باید بیشتر فکر کنم

شاید هم همه چیز خوابه

شاید هم تو توهم هستم



برای کپی کردن متن لطفا از صاحب آن اجازه بگیرید. یک ایمیل به نویسنده اصلی ارسال شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد