ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
ناگهان از شکاف دلش عبور کردم ، بیشتر از عشق ، کنجکاو بودم
نمی دانستم دل چیست
گاهی وقت ها را هم به سنگ یا شیشه بودن آن اندیشیده بودم و از زبان دیگران چیزهایی شنیده بودم ولی "شنیدن کی بود مانند دیدن"
حس چیز دیگری ست آن هم حس دل
هر چه بیش تر در آن فرو می روی رازهایش بیشتر و بیشتر می شود تا جایی که دیگر در آن غرق می شوی و چشمهایت جایی را نمی بینند
آن جا که دیگر عقل نه سوالی دارد و نه جوابی ، شاید همینجاست که عشق پدیدار می شود .
اوج لذت زندگی را همینجا می شود یافت
همینجا که یکسره تسلیم و برده ی عشق می شوی
عشقی که "مس وجود انسان را زر می کند"
عشق به زندگی معنا می بخشد
عشق زندگی را شیرین می کند و امید می بخشد
به یقین که عشق را نمی شود و نمی توان وصف کرد
ولی هر کسی یک بار عشق را تجربه می کند و لذت آن همیشه و حتی تا آخرین لحظه ی مرگ بر قلبش باقی می ماند و بعد از مرگ نیز آن را به سرای دیگر می برد.
امیدوارم عاشق شوید ...