سالهای انتظار
سالهای انتظار

سالهای انتظار

آغازی دیگر

گویا فضاسازی را یاد گرفته ام و همینطور مستندها را 

فکر میکنم من می روم و زمان می ماند نه زمان می رود و من می مانم

نه،نه، زمان می رود و من می مانم

بعضی وقت ها رو زمان های گذشته مرا آزار می دهند ولی باید آنها را فراموش کنم

آنچه می گذرد معمای امروز است شاید هم بیخود نیست ماندن در دنیای گذشته

آنچه در گذشته رخ داده را نمی توانم فراموش کنم ...

یکی از حسن هایم این است که خوب و دقیق برنامه ریزی می کنم و پیش بینی هایم نیز خطا نمی رود

نه فکر نمی کنم اشتباه کرده ام

و فکر نمی کنم زمانم را هدر داده باشم

... 

...